۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

گزارشى از برگزاری مراسم روزجهانی کودک در پارک کیو خرم آباد

امروز صدها نفر از مردم شهر خرم آباد به مناسبت روز جهانی کودک امروز در پارک کیو گرد هم آمدند. فعالین کانون دفاع ازحقوق کودکان خرم آباد به اتفاق کودکان و خانواده های آنها به جشن وسرور پرداختند. سرود وآوازهای شاد برای کودکان خواندند. کودکان بادبادکهای خود را که به مناسبت روز جهانی کودک فراهم کرده بودند.پرواز دادند. فعالین حقوق کودک درمورد حقوق کودکان و زندگی کودکان کار وخیابان در شهرهای ایران باهم دیگر بحث و گفتگو کردند. یک بخش دیگر از مراسم نمایش عروسکی وبازیهای کودکان بود که با استقبال گرم مردم برگزار شد. این مراسم با نظارت بهزیستی خرم آباد برگزار شد.مراسم از ساعت سه بعد ازظهر آغاز با استقبال مردم وشرکت کنندگان درساعت شش بعد از ظهر پایان یافت.

گزارش : فعالین کانون دفاع از حقوق کودکان استان لرستان- خرم آباد

16 مهرماه 1389


۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

علی مهین ترابی آزاد شد

علي مهين ترابي پس از هفت سال و هفت ماه و يازده روز حبس، آزاد شد و خانواده خود را در آغوش گرفت . علي امروز آسمان آبي شهر را مي بيند و در خيابانهاي شهر آزادانه قدم مي زند. او امروز نفس مي کشد. امروز روز علي مهين ترابي است نوجواني که سالها طناب دار بر زندگي اش سايه افکنده بود و بهترين لحظات زندگي او را تحت اسارت خود در آورده بود. علي مادر و پدر و خواهرانش را به آغوش خواهد کشيد.

او زندگي اش را مديون افراد بسياري است. مديون دختر خبرنگاري است که چهارسال گذشته موضوع علي مهين ترابي را در مترو به من تعريف کرد. او مي گفت علي مهين ترابي هيچ کس را ندارد و نياز به کمک دارد. علي زندگي اش را مديون مادر و پدرش است مادر و پدري که لحظه به لحظه به دنبال آزادي فرزندشان بودند. او مديون است مديون فعالان حقوق اجتماعي، هنرمندان، خبرنگاران، روزنامه نگاران خويشاوندان خود و کساني که برايش دعا کردند. علي مهين ترابي لازم است تا قدر زنده ماندن خود را بداند و دين خود را براي کساني که برايش تلاش کرده اند با کردار و اعمال و رفتار نيک ادا کند.

چهار سال پيش، هنگامي که از ايستگاه متروي ترمينال جنوب به سمت ايستگاه امام خميني (ره ) مي رفتم. جوان خبرنگاري مرا ديد و به سمتم آمد و موضوع درگيري علي مهين ترابي و اينکه حکم قصاصش تاييد شده است را به من گفت. نام علي را در کاغذي نوشت و به من داد فکر مي کنم خبرنگار روزنامه جام جم بود که در جلسه رسيدگي به دادگاه علي مهين ترابي شرکت کرده بود. بعد از اين اتفاق به زندان رجايي شهر رفتم و علي مهين ترابي را ديدم. وکالت او را پذيرفتم و ..... حال علي مهين ترابي آزاد شد.

شايد بي ربط باشد ولي ناخودآگاه آزادي علي مهين ترابي مرا به ياد مرگ بهنود شجاعي انداخت. اي کاش امروز بهنود شجاعي هم در کنار علي آزاد مي شد. اي کاش هيچوقت وکالت بهنود شجاعي را نمي گرفتم تا مرگ او را با چشمان خود ببينم. اي کاش نمي ديدم که هزاران نفر در پشت ميله هاي نامرد زندان منتظر شنيدين خبر نجات بهنود هستند و خبر مرگ و به دار آويختن بهنود را مي بايست به خانواده اش بدهم. بهنود شجاعي حيف شد او هم نوجواني بود همچون علي مهين ترابي. علي مهين ترابي پس از آزادي مادرش را در اين ديار فاني به آغوش کشيد ولي بهنود پس از به دار آويختنش مادر را در دنياي جاويدان به آغوش کشيد. بهنود آسمان آبي شهر را نديد او طناب آبي را لمس کرد و همان طناب نامرد جانش را گرفت. مرگ بهنود شجاعي چنان دردآور بود که هرگز نمي توان جايگزيني براي آرامش يافت. فقط بهنود شجاعي نبود که مرگش مرا عذاب داد. همه کساني که نبايد اعدام مي شدند وشدند. دل آرام دارابي دختر نقاشي که گناهش زنده ماندن بود. دختري که با دست هاي نحيف و رنج ديده اش پيرمرد هنرمندي را که ويالون مي زد به تصوير مي کشد و به من هديه مي دهد. بي گناهي از نقاشي اين دختر جوان که آرزوي زنده ماندن داشت هويدا بود. دل آرام ساعت هفت صبح جمعه روزي به دار آويخته شد. محمد رضا حجازي پسر اصفهاني که گناهش ناداني و بي عقلي بود در اصفهان به دار آويخته مي شود بهنام زارع که هنوز هم صدايش در گوشم است صداي داد و مظلوميتش را هرگز نمي توانم فراموش کنم. او هم در زندان عادل آباد شيراز به دار آويخته شد.
طناب دار جان نوجوانان و جوانان زيادي را گرفت و بي رحمانه گلويشان را فشرد و فشرد و فشرد تا عزيزاني که به ايران تعلق دارند را بگيرد. ولي اين طناب بي رحم نتوانست گلوي علي مهين ترابي را بفشارد و جانش را بگيرد. در اين معرکه حق پيروز شد و علي مهين ترابي آزادش .
علي مهين ترابي آزاد شد و من از اين آزادي خوشحالم.             "محمد مصطفایی"

به همه اين آزادي را تبريک مي گويم.

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

سکینه محمدی آشتیانی در آستانه خطر سنگسار

سکینه محمدی آشتیانی از سال 1384 در زندان تبریز روز و شب را به سختی سپری می کند. او به اتهام گناه ناکرده زنای محصنه به سنگسار محکوم شده است. سکینه در تاریخ 25/2/1385 بر اساس حکم صادره از شعبه 101 دادگاه جزایی اسکو (آذربایجان شرقی) تحت شماره 27/2/85- 114 به اتهام داشتن رابطه نامشروع با آقایان ناصر و سید علی به تحمل نود و نه ضربه شلاق تعزیری محکوم می گردد . حکم صادره پس از قطعیت به اجرای احکام ارسال و مجازات مقرر در دادنامه صادره اجرا می شود . در تاریخ 19/6/1385 در حالی که موضوع دادنامه صادره فوق الذکر دارای اعتبار امر مختومه گردید، موضوع پرونده مجددا در شعبه ششم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی، مجددا به تبع پرونده قتلی مورد رسیدگی قرار می گیرد. قضات شعبه ششم دادگاه کیفری استان، این بار اتهام زنای محصنه را منتسب به موکله نموده و بدون آنکه ادله اثبات دعوی پیرامون این اتهام بر مجرمیت سکینه طبق ماده 83 به بعد قانون مجازات اسلامی وجود داشته باشد و علیرغم انکار وی درآخرین جلسه دادرسی و دفاع خود مبنی بر اینکه تمام مطالب گذشته را به کذب عنوان نموده بود، دادگاه صرفا با استناد به علم قاضی حکم به سنگسار این زن بی پناه صادر می نماید. این در حالی است که اولا- سکینه محمدی طبق دادنامه شماره 27/2/85-114 در شعبه 101 دادگاه جزایی اسکو به اتهام داشتن رابطه نامشروع به تحمل 99 ضربه شلاق محکوم گردیده بود و چون تا زمان عدم نقض حکم صادره، نمی توان اتهام دیگری در رابطه با یک موضوع به متهم تفهیم نمود، دادنامه صادره به قوت خود باقی بوده و تحت تعقیب قرار دادن دوباره سکینه فاقد وجاهت قانونی بوده و می باشد. ثانیا- دو نفر از پنج نفر مستشار شعبه ششم دادگاه کیفری استان به نام های آقایان کاظمی و حمدالهی عقیده بر برائت سکینه داشته و صراحتا در حکم صادره اعلام می دارند که:« در پرونده متهمه نسبت به جرم زنای محصنه هیچ دلیل اثباتی شرعی و قانونی وجود ندارد و قرائن و شواهد موجود در پرونده هم طرق متعارف تحصیل علم نیستند » بنابراین با توجه به ابهاماتی که در پرونده وجود دارد ، سکینه مستحق مرگ آن هم از طریق سنگسار نیست مضافا به اینکه دو نفر از مستشاران شعبه عقیده بر برائت سکینه دارند.


سکینه محمدی دو مرتبه درخواست عفو و بخشش داده و اعلام کرده است که دو فرزند یکی دختر و یکی پسر دارد که آنها در خارج از زندان منتظر او هستند و همچنین بارها گفته است که بی گناه بوده است و اگر عملی خلاف شئونات اسلامی مرتکب شده، توبه کرده و از کرده خود که صرفا رابطه نامشروع بوده است پشیمان است و حال هر لحظه امکان دارد که این زن سنگسار شود.
محمد مصطفایی وکیل سکینه محمدی

در حال حاضر جان این زن در خطر است  و ما از تمام جهانیان و مردم مبارز آزادی خواه و برابری طلب می خواهیم به اعدام سکینه محمدی اعتراض کرده و ما (کانون) خواهان لغو هرگونه اعلام رفتار و اعمال غیر انسانی که موجب سلب حق حیات انسان ها می شود همچون  اعدام و سنگسار و ....  هستیم.

محمد رضا حدادی به زودی اعدام خواهد شد

روز سیزدهم تیرماه اخطاریه ای از زندان عادل آباد شیراز به دست خانواده موکلم محمد رضا حدادی رسید که مقرر نموده بود برای آخرین بار ظرف سه روز به زندان عادل آباد رماجعه و محمد رضا را ملاقات نمایند. این اخطاریه نشان از اعدام قریب الوقوع محمد رضا حدادی دارد. لازم به توضیح است که تاکنون هیچگونه اخطاریه ای برای اجرای حکم به دست اینجانب نرسده است این در حالی است که طبق آیین نامه اجرای احکام قصاص و اعدام مجری حکم مکلف است 48 ساعت قبل از اجرای حکم زمان اجرا را به وکیل محکوم علیه اطلاع دهند. تاکنون بارها مراتب مغایرت حکم صادره به قصاص نفس موکلم هم از سوی ایشان و هم از سوی اینجانب اعلام شده است ولی متاسفانه تاکنون به درخواستهایمان توجهی نشده است.

در تاريخ 30/5/1382 آقاي حسين . ر به مرجع انتظامي اعلام مي كند كه پدرش بنام محمد باقر در روز 28/5/1382 كازرون را به مقصد شيراز ترك و تاكنون مراجعه ننموده است ايشان در تاريخ 8/6/1382 اعلام مي كنند كه اتومبيل پدرش بعد از يازده روز در روستاي فتح آباد كازرون پيدا شده است. تحقيقات قضايي و پليسي درخصوص مفقودي محمد باقر انجام و در جريان رسيدگي، شخصي بنام مهدي ساساني اقرار مي نمايد كه در ارتكاب سرقت اتومبيل و كشتن راننده، وي و افرادي به نامهاي محمد قرباني ، تقي و كريم دخالت داشته اند .

در تاريخ 20/7/82 كريم حدادي دستگير و اظهار مي دارد : « .... من به اتفاق مهدي ساساني و تقي حدادي و محمد روبروي امام زاده سيد حسين ساعت 11 يا 12 شب بود كه ايستادم بغل جاده، يك پيكان سواري جوانان نارنجي رنگ از كازرون آمد، محمد قرباني و تقي حدادي دست بلند كردند پيكان هم ايستاد و ما سوار شديم از قائميه رد شديم به طرف شيراز . محمد به راننده گفت كه يك رفيق داريم او را سوار كن كرايه ات را مي دهيم راننده قبول كرد در بين راه به بهانه دستشويي، راننده ، خودرو را متوقف كرد و پياده شديم من و محمد رفتيم داخل دره و مهدي و تقي پهلوي راننده ماندند راننده مي خواست آب به داخل رادياتور ماشين بريزد كه تقي سنگي برداشت و از پشت به سر راننده زد و راننده روي زمين افتاد. بعد من و محمد از پائين آمديم بالا و به اتفاق مهدي و تقي چند مشت هم به سر و صورت و سينه راننده زديم و بعد جنازه او را داخل صندوق عقب پيكان انداختيم و او را تا حكيم باشي و رشن آباد آورديم در راه متوجه شديم كه پيرمرد راننده هنوز جان دارد و سرو صدا مي كند و تقي كه پسر عموي من مي باشد پشت فرمان نشسته بود از رشن آباد به طرف جاده خاكي كوره كچي رفتيم تقي ماشين را متوقف كرد و درب صندوق عقب را باز كرد پيرمرد هنوز جان داشت مهدي ساساني با چوب دو دفعه به بدن پير مرد زد و روي زمين افتاد بود كه محمد و تقي تسمه پروانه اي آورده و دور گردن پير مرد انداختند و او را خفه كردند سپس تقي گفت جنازه را آتش بزنيم و بنزين تهيه كرديم و جنازه را آتش زده داخل گودالي قرار داديم و روي گودال را پر از خاك كرديم و رفتيم .

پزشكي قانوني علت دقيق فوت را تشخيص نداده ليكن اعلام نموده كه ضربه مغزي و شكستگي استخوان جمجمه مي تواند يكي از دلايل آن باشد.

در اثناي رسيدگي محمد رضا حدادي كه در آن زمان سنش 15 سال وشش ماه بود دستگير مي شود و در جلسات اوليه رسيدگي اعلام مي دارد كه مقتول را او با تسمه پروانه خفه كرده است در تاريخ 8/8/82 مجدداً محمد رضا حدادي در جلسه رسيدگي به دادگاه ، اتهام سرقت و قتل را به عهده گرفته و اقرار به ارتكاب جرم مي نمايد .

چند روز پس از جلسه محاكمه مادر محمد رضا به ملاقاتش مي رود و محمد رضا به او

مي گويد كه آيا به وي پولي پرداخت نموده اند يا خير مادرش به وي جواب منفي مي دهد پس از آنكه ايشان متوجه مي شود كه فريب ديگر متهمين را خورده است طي نامه اي در تاريخ 13/8/82 به دادگاه اعلام مي دارد كه يكي از متهمين وعده پول و ديگر وعده هاي واهي را داده و به اين طريق فريب، ديگر متهمين كه از لحاظ عقلي و فكري وسني بزرگتر از موكل بوده اند را خورده است در حاليكه در ارتكاب جرم قتل هيچ نقشي نداشته است .

در نهايت دادگاه بدون تحقيق نسبت به ادعاي محمدرضا و انكار وي در تاريخ 16/10/82 سلب حيات مقتول توسط محمد رضا حدادي را مسلم دانسته و با استدلالاتي به صرف اقرار محمدرضا وي را به قصاص نفس محكوم و به استناد مادة 621 قانون مجازات اسلامي به لحاظ شركت در آدم ربايي به تحمل 15 سال حبس و به استناد مادة 636 همان قانون به تحمل يك سال حبس به لحاظ مخفي كردن جسد مقتول محكوم و ديگر متهمين را نيز به حبس هاي طولاني مدت به اتهام آدم ربايي و مخفي نمودن جسد و جنايت بر ميت محكوم مي نمايد .

متهمين به دادنامه صادره اعتراض مي نمايند كه با ارجاع پرونده به شعبه 42 ديوانعالي كشور در تاريخ 12/4/1384 قضات شعبه، دادنامه صادره را فاقد اشكال موثر دانسته و ابرام مي نمايند .

پس از آنكه دادنامه صادره به محمدرضا ابلاغ شده ، چون حقش را تضييع شده انگاشته بود با بدست آوردن دلايل جديد از جمله اقرار ديگر متهمين بر بي گناهيش تقاضاي اعمال مادة 18 مبني بر اعاده دادرسي و رسيدگي مجدد را مي نمايد كه شعبه سوم تشخيص ديوانعالي كشور درخواست وي را مردود اعلام مي نمايند در حالي كه جا داشت به دليل ارزش جان آدمي، تحقيقات مفصلي در اين خصوص انجام می پذيرفت محمدرضا بارها اعلام نموده است كه متهمين وي را اغفال نموده و پيشنهاد پرداخت وجه به خانواده اش را داده اند از طرفي يكي از آنها به وي قول داده است كه اگر قتل را به گردن بگيرد سعي مي كند دختر عمه اش را براي خواستگاری کند چون محمدرضا به اين دختر علاقه داشته و از طرفي وضعيت مالي خود و خانواده اش بسيار ضعيف بود لذا بنا به دلايل فوق و به علت كم عقلي و صغر سن، ارتكاب جرم قتل را به عهده مي گيرد.

در حال حاضر محمدرضا در زندان عادل آباد شيراز بسر مي برد و در مرحله اجرای حکم است.

محکومیت و تعیین زمان برای اجرای حکم محمد رضا حدادی در حالی است که صرفنظر از ایرادات بسیاری که در پرونده وجود دارد در سال 1372 كنوانسيون حقوق كودك وارد صحن علني مجلس شوراي اسلامي گرديد و نمايندگان مجلس با اكثريت آراء مواد آنرا به تصويب رساندند پس از آنكه كنوانسيون به شوراي محترم نگهبان ارجاع گرديد، اعضاي شورای با حق شرط، كنوانسيون حقوق كودك را تأييد نمودند.

شوراي محترم نگهبان در نظريه شمارة 5760 مورخ 4/11/1372 خود به مجلس شوراي اسلامي، مشخصاً موارد مخالفت كنوانسيون را با موازين شرع به اين شرح اعلام داشت:« بند 1 مادة 12 و بند هاي 1و3 ماده 13 و بند 1و3 ماده 14 و بند 2 ماده 15 و بند 1 ماده 16 و بند د قسمت 1 ماده 29 مغاير موازين شرع شناخته شد.» نتيجه اينكه به غير از موارد ياد شده، ديگر مواد كنوانسيون هيچگونه مغايرتي با شرع نداشته و در محاكم دادگستري مستند به مادة 9 قانون مدني كه مقرر مي دارد:« مقررات عهودي كه بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول، منعقد شده باشد در حكم قانون است.» لازم الرعايه مي باشد.

ماده 37 كنوانسيون حقوق كودك مقرر مي دارد: كشورهاي عضو تضمين خواهند كرد كه:

«......... مجازات مرگ يا حبس ابد بدون امكان آزادي، نبايد در مورد جرمهايي كه اشخاص زير 18 سال مرتكب مي شوند اعمال گردد.»

نتيجه اينكه صدور حكم به سلب حيات ( قصاص نفس ) محمدرضا حدادی که در تاریخ ۲۷/۱۲/۱۳۶۶ به دنیا آمده است و ديگر اشخاصي كه در سن زير 18 سال مرتكب جرم مي شوند بر خلاف صريح قانون بوده و دادنامه هاي صادره از اين حيث مخدوش است و در صورتیکه حکم صادره اجرا گردد محمدرضا حدادی با وجود ایرادات بسیاری که در پرونده وجود دارد برخلاف قانون به دار آویخته شد.

محمد مصطفایی (وکیل کودکان اعدامی)

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

900هزار كودك متاهل در كشور


ايلنا : يك فعال حقوق كودك گفت: متاسفانه براساس آمارهاي رسمي بيش از 950 هزار كودك متاهل در كشور وجود دارد كه 85 درصد آنها دختر هستند.

به گزارش ایلنا محمدبنيازاده با اعلام اينكه در مورد همسران كودك يا كودك همسرها آمارهاي گوناگوني وجود دارد تا كيد كرد: منابع رسمي حكايت از وجود 900 تا 950 هزار كودك همسر در كشور دارد اين در حالي است كه چنين اتفاقاتي در حوزه كودكان برخلاف كنوانسيون بين‌الملل حقوق كودك است.

او با بيان اينكه آمارهاي غير رسمي به واقعيتهاي ديگري در اين حوزه اشاره دارد، ادامه داد: قانون از يك سو كودك را زير 11 سال مي‌داند و آن را در فرايند انتخابات، فاقد توانايي تفكر، ‌تعقل و تصميم گيري براي انتخاب كانديدا مي‌داند اما سن ازدواج در كشور از سنين 9تا 13 سالگي تعريف مي‌شود.

عضو كانون فرهنگي – حمايت كودكان كار ادامه داد: سن كودك در زمان راي دادن مطابق با استانداردهاي بين‌المللي و قانوني تعريف مي‌شود اما با وارد شدن به حوزه كار، كودكان 15 تا 18 سال بنا به شرايطي مي‌توانند كار كنند و منافع كودك ناديده گرفته مي‌شود اين درحالي است كه به مقاوله نامه منع بدترين اشكال كار براي كودكان توجه نشده و نظارتي نيز بر مشاغل سخت كودكان زير 18 سال وجود ندارد.

به گفته بنيازاده متاسفانه دختران كم سن و سال و متاهل دركشور به جاي كودكي كردن، نشاط، ورزش و تحصيل بايد در موقعيت يك همسر و شريك جنسي ايفاي نقش كرده و تمام مسووليت‌هاي خطير همچون خانه داري را عهده دار شود در حالي كه تجربه بارداري و زايمان‌هاي پرخطر كه در اين سن بركودكان تحميل مي‌شود، عوارض و خطرات زيادي براي آنها و حتي فرزندانشان دارد.

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

آقای ماندلا، کارگران خسته اند(به مناسبت جام جهانی فوتبال)


گرامی باد یاد و نام مادر ترزا که تا آخرین لحظه عمرش با مردم آفریقا زجر کشید که با افتخار، نلسون ماندلا یار دیرینه اوست .

مردم آزادیخواه و برابری طلب جهان هرگز از یاد نخواهند برد 11 ژوئنی را که دادگاهی نژادپرست وابسته به رژیم جنایتکار آپارتاید حکم به حبس ابد تو داد و تصمیم داشت با این ترفند ستاره روشنت را برای همیشه در سلولهای انفرادی آفریقای جنوبی که گرفتار تبعیض نژادی بود خاموش گرداند . تاریخ می گوید پدران ما در آن برهه از زمان از این حکم ضد انسانی خون گریه کردند اما ما رد هیچ یک از این رودخانه های کوچک مملو از اشک و خون را منتهی به هیچ دریایی که به همه آبهای آزاد جهان راه داشته باشد نیافتیم . شاید گفته من نادرست باشد اما تو که بهتر می دانی تاریخ همیشه راست نمی گوید . مبارزان همراه و همدل با تو راهت را ادامه دادند و سرانجام با آزادی تو در اوایل دهه 90 میلادی پرنده در بند قفس سیاهان آفریقا برای همیشه به اوج آسمانها پرکشید تا سندی باشد برای آیندگان که عشق و آزادگی ، پیروز نهایی این جنگ نابرابر و ناعادلانه است .

آقای ماندلا ، میدانی دلم می گیرد وقتی می بینم وقت و جان میلیون ها آفریقایی طی چندین دهه تنها صرف رهایی از بند تبعیض نژادی می گردد و خوشبختانه پیروزی حاصل می شود اما معضلات ریز و درشت دیگری که جزء پسماندهای عفن رژیم آپارتاید بوده دوباره به سطح آب زلال و شیرین آزادی می آید و آن را مسموم می گرداند . این را از جنازه هزاران ماهی مرده ای که در زیر تلالو آفتاب سوزان آفریقا در حال تجزیه و پوسیدگی هستند می فهمم و از یاد نمی برم که چشم آن ماهیان اولین نقطه ای از بدنشان است که می پوسد .

گویا برای آفریقای عزیز تاریخ همیشه باید بیش از 2 بار تکرار گردد . چرا که فقر و گرسنگی در آنجا داستان دیگری دارد . چرا که انعکاس اخبار مرگ و میر کودکان سیاه از سوء تغذیه بسیار شدید در رسانه های جهان برابری نمی کند با کشتار قومی و نژادی در روآندا ، سومالی ، سودان و . . . چرا که انقراض انسان در آفریقا همانند انقراض گونه های متنوع جانوری و گیاهی در این قاره سیاه در حال پیگیری است .

و دوباره آقای ماندلا تو آمدی با کوله باری از خبرهای خوش برای مردمت . آری . . . حقیقت داشت فدراسیون بین المللی فوتبال ( فیفا ) که دستگاه پول سازش وصل است به کانال اصلی نظام سرمایه داری این بار حکمی خوشایند را برایت صادر کرد : میزبان جام جهانی فوتبال در سال 2010 کشور آفریقای جنوبی می باشد . چقدر توده های سیاه از این خبر شاد گشتند . بالاخره جهان آنها را آدم حساب کرد و لایق زندگی کردن لقب گرفتند . دیگر فقر و بدبختی کارگران و زحمتکشان آفریقای جنوبی جایش را به همت و تلاش خستگی ناپذیر برای بازسازی و تاسیس 10 ورزشگاه و هتلهای متنوع چند ستاره برای بازی و اقامت زرنشینان فوتبال در کشورشان داد تنها به این امید که ثابت کنند باز هم مثل همیشه شکرگزار زحمات انساندوستانه نلسون ماندلا هستند .

این بار قطار تاریخ سیاهان برای بار چندم در دور تسلسل باطل خود به ایستگاه خوش آب و هوایی به نام افتتاحیه جام جهانی 2010 رسید . باز هم 11 ژوئن زمان این مراسم باشکوه تعیین گردید و شما با 92 سال سن و آن کهولت مثال زدنی در جایگاهی ویژه به تماشای رقص و پایکوبی سیاهان نشستی و با اینکه خیلی وقت بود که خنده جانانه ای سر نداده بودی خندیدی و برای مردم کشورت دست یاری تکان دادی . غافل از آنکه در بیرون از این مراسم پر زرق و برق جمع کثیری از کارگرانی که ذکر خیرشان در بالا رفت در تجمعی اعتراض گونه نسبت به عدم پرداخت دستمزدشان دست به تظاهرات آرام زدند . کارگرانی که علی رغم تمام خزعبلات و جفنگیاتی که فیفا در باب سر وقت آماده شدن ورزشگاه ها مرتب در گوش سران سیاسی و ورزشی این کشور زمزمه می کرد آبروداری کردند و کارشان را به نحو احسن به پایان رساندند .

آقای ماندلا ، راننده قطار تاریخی این مردم زجر کشیده از این همه ظلم و جور ، جانش به لب رسید و خیلی سریع از این ایستگاه خوشنام خارج گردید . اواخر همان شب باشکوه بود که به تو خبر دادند نوه 13 ساله ات در یک سانحه رانندگی کشته شده است . شب 11 ژوئن .

چه کسی می تواند باور کند که کسی در این دنیا پیدا خواهد شد که بخواهد وجهه مبارز و انسانی شما را زیر سوال ببرد و زبانم لال به شما توهین کند ؟ حتی فکر کردن به این امر مرا خشمگین می گرداند .

آقای ماندلا ، در این زمان که در نیمکره جنوبی این زمین ناز پرورده فصل زمستان از راه رسیده است و نویسنده این مقاله در فصل تابستان عرق می ریزد می خواهم دست شما را گرفته و ببرم به خانه تک تک آن کارگران بی حقوق و مواجب گرفته . کودکان متعلق به این خانواده ها که جزء نسل سوم بعد از رفع تبعیض نژادی هستند آرزوی کوچک و شاید بزرگی داشته باشند . تماشای مسابقات جام جهانی فوتبال . می خواهند ببینند چطور همانند بازیکنان حاضر در این تورنمنت و بالاخص بازیکنان آفریقایی می توانند ستاره شوند تا استثماری دوباره را در آینده با خرید و فروش آنان در لیگ های اروپایی شاهد باشیم . دست اندرکاران استعدادیابی و دلالان خوش مشرب آنان در ورزش فوتبال ( بنویسید ورزش بخوانید تجارت ) از همین حالا روی بازیکنان مختلف براساس قدرت دریبل زنی ، قدرت بدنی ، سرزنی و . . . قیمت می گذارند و مست از این نرخ گذاری به تماشای مسابقات می نشینند .

کودکان کشورت خوشحال و با نشاط از تماشای مسابقات در پای تلویزیون بی صبرانه منتظر بازی افتتاحیه هستند : آفریقای جنوبی – مکزیک . درست چند ثانیه قبل از سوت آغاز مسابقات خیلی از تلویزیون های متعلق به این خانوادهای فوق الذکر خاموش می گردد و صدای کوبیده شدن کنترل تلویزیون بر فرق سر این رسانه جهانی توسط پدر یا مادر ، فرزندان آنان را میخکوب می گرداند : حق ندارید مسابقات را تماشا کنید . ما در اعتصاب هستیم .

شاید کارگران بر روی پلاکاردهای اعتراض آمیز خود ننوشته باشند : ما خواهان حذف تیم آفریقای جنوبی در مرحله گروهی مسابقات هستیم . ( تیم فوتبال آفریقای جنوبی بعد از انجام 2 بازی تنها 1 امتیاز کسب کرده است ) اما بدشان نمی آید به گونه ای نهانی و گاه آشکار این خواسته را در رفتارهای خود نشان دهند . خواسته ای که رنگ تندتری طی چند روز بعدی به خود می گیرد : تحریم کامل بازی های جام جهانی . از آنجا که در بیرون از محیط ورزشگاه ها و در مراکز تفریحی و پارک های ژوهانسبورگ ، دوربان ، پره توریا ، کیپ تاون و . . . مانیتورهای بزرگی نصب شده تا کسانی که امکان تماشای مسابقات را از نزدیک ندارند از این طریق ، خیره در این صفحات عظیم تصویری ، مبهوت و غرق لذت و شادی گردند ، کودکانی از همان خانواده های معترض کارگری را در گوشه و کنار آن مکان ها می بینی که یک چشمشان به صفحه مانیتور است و چشم دیگرشان که ناراحت و مضطرب به نظر می رسد به اطراف خود که مبادا پدر و مادرشان آنها را ببینند . اما من سوال فرو خورده آن کودکان که امکان آن را ندارند که از شما بپرسند را فریاد می زنم و می گویم : آیا فوتبال چیز بدیه که بابا مامانم منو به خاطر اون دعوا می کنه ؟

آقای ماندلا ، به هوش باش . می دانم که هستی . با اینکه داغدار هستی ببین که شیپورهای به صدا در آمده در ورزشگاه های کشورت که به نام وو وو زلا خودنمایی میکند و طنین کرکننده اش حتی امان تماشاگران را بریده صدای اعتراض کارگران را در نطفه خفه می کند . ببین که فاجعه به اینجا ختم نمی شود وقتی خبردار می شوی که تولید کننده این شیپورها کشور چین است . ببین که تجار این شیپورها قصد صادر کردن آن را به کشور های دیگر و به ویژه لیگ های معتبر و پول ساز کشورهای اروپایی دارند و از همین حالا دارند خواب زر و زور می بینند . و بالاخره ببین که رئیس محترم فیفا در جواب معترضین به صدای نا بهنجار این شیپور ها می گوید : ما نمی توانیم با فرهنگ و آداب و رسوم مردم شریف آفریقا مخالفت کنیم و باید به شعور آنان احترام بگذاریم .

آقای ماندلا ، من و همه دوستداران شما از شما می خواهیم که دوربین نگاه تیزبین تان را در مشاهده ظلم و جور مستولی شده بر توده های کارگری معترض که پدرانشان در زمان های دور در کنار شما بر علیه پدیده شوم تیعیض نژادی مبارزه کردند ، دوباره به کار بیندازید و یک بار دیگر رود خروشان آزادیخواهی را در رگ های خشکیده مردم آفریقا جاری سازید و همگام با کارگران کشورت اعلام کنی : بازیکنان فوتبال با ما متحد شوید .
آقای ماندلا مرا به خاطر این همه جسارت ببخش اگر بی انصاف بودم .

ابراهیم نورمحمد
28/3/1389


۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

ویژه نامه به مناسبت 1 می (11اردبیهشت) روز جهانی کارگر 2010

برای دریافت ویژه نامه 1 می روز جهانی کارگر بر روی آدرس زیر کلیک کنید:
                          http://www.4shared.com/document/omcs3G6j/__-1____.html

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

گزارشی از برگزاری نمایشگاه نقاشی "زن و نوزایی اندیشه" به مناسبت گرامی داشت روز جهانی زن

کانون دفاع از حقوق زنان وکودکان (تهران) با همکاری تشکل های اجتماعی خانه ی عقیق در روز 17 اسفندماه 1388 به مناسبت بزرگداشت روز جهانی زن نمایشگاه عکس برگزار نموده که در این نمایشگاه آثارنقاشیِ برخی دانشجویان موسسه ی عالی سوره و علم و فرهنگ با موضوع (( زن و نوزایی اندیشه)) به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه به مدت 4 روز متوالی از روز دوشنبه 17/12/88 شروع و تا روز پنجشنبه 20/12/88 از ساعت 16 لغایت 18:30 ادامه دارد.
در راستای این نمایشگاه، فضای شاد " نقاشی ونمایش خلاق" برای کودکان در نظر گرفته شده و برگزار می شود.
کانون دفاع از زنان و کودکان (تهران) با هدف ارتقاء سطح آگاهی زنان، کلاس هایی را جهت آموزش های حقوقی، روان شناسی ، مشاوره های روان درمانی و کانون مطالعاتی برگزار می کند.
از علاقمندان جهت شرکت در کلاس های آموزشی کانون دعوت به عمل می آید تا به آدرس: ضلع جنوبی میدان آزادی، میدان فتح، جنب آتش نشانی، سازمان تشکل های اجتماعی خانه ی عقیق در روزهای یکشنبه از ساعت 16 الی 18 و روزهای پنجشنبه از ساعت 15 الی 18 مراجعه نمایند.







ویژه نامه به مناسبت 8 مارس (17 اسفند روز جهانی زن) لطفا برای دانلود  مطالب روی آدرس کلیک کنید:








۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

برگزاری نمایشگاه نقاشی "زن و نوزایی اندیشه"

نمایشگاه نقاشی با عنوان "زن و نوزایی اندیشه"
همراه با" تئاتر خلاق و نقاشی کودکان"

بازدید برای عموم آزاد است

زمان: افتتاحیه از روز دوشنبه 17/12/88 لغایت پنجشنبه 20/12/88
ساعت: 16 الی 18
مکان: ضلع جنوبی میدان آزادی- خیابان آیت ا...سعیدی- میدان فتح- جنب آتش نشانی-
 خانه ی عقیق (مرکز تشکل های اجتماعی)

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

ویژه نامه به مناسبت سالگرد فروغ - 24 بهمن 1388


پرسش خود آغاز اندیشیدن است

فروغ فرخزاد بعنوان یک شاعر پُرسشگر و آگاه به مسایل اجتماعی و جامعه ی بحران زده اش که دغدغه های فکری او بود، از او زن و شاعری ساختار شکن می سازد.

برخلاف شاعران دیگر همچون حافظ که زن مظهر عشوه گری، مکر و خیانت است و منفعل که گوشه عزلت می نشیند تا ریش سفیدان و بزرگان قبیله برای سرنوشت و زندگیش تصمیم بگیرند، زنِ شعرهای فروغ عصیانگر است و با فرهنگ مردانه جامعه اش که سمبل غیرت و ناموس است مبارزه می کند، او زنی را به تصویر می کشد که از بیان تجربه های ی خصوصی ترین روابطش اِبایی ندارد و زنجیرها را می دَرَد.

فروغ در زندگی شخصی اش تلاش می کند در اجتماعش نقش داشته باشد و در حرفه ی کارگردانی و فیلم سازی و ... با حفظ استقلال شغلی و حضور جدی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی، با شعر و کلامش بر روی دُمل های چرکین و سیاه جامعه ی جذام زده اش دست می گذارد و آنرا به چالش می کشد و با محرومیت ها و تبعیض های جنسیتی و سنّت که با تمام وجودش آنرا لمس کرده، دَر می افتد و اینجاست که زبان سُرخ فروغ، موج سرکوبگران و روشنفکران مردسالار و متحجر را بر علیه اش برمی انگیزد و زن امروزی تجدد خواه و آشنا به حقوقش، به باد انتقاد ابتذال و "غربزدگی" قرار می گیرد و او را تا مرز بی بند باری می کشانند!

فرهنگ و ادبیات واپسگرایانه که سعی در حفظ سنت ها و ارزش ها و هنجارها دارد، آگاهی و آزادی و حضور زنان در جامعه را تاب نمی آورد و تنها زنی را می شناسد که موجودی توسری خور و ضعیف و ناتوان است که احساسات و عواطف و نیازهایش تنها در انجام وظیفه ی زنانگی و تمکین معنا می یابد، فروغ در چنین بُرهه از زمان که ضدّیت با تجدد خواهی و حقوق زنان و سنت گرایی تفکر غالب در جامعه ی مردسالار و ادبیات سنتی ایران بود، دستانش را بر پوست ساختارها، باورهای غلط و تاریکی شب های جامعه اش می کشد و در آرزوی پرواز است!

شراره رضایی
-----------------------------

منِ همگانی در شعر و زبان فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد همواره به عنوان نخستین زن شاعری که توانست زبان شعریِ متفاوتی ابداع کند، شناخته شده است. ساختارشکنی او در حوزه‌ی شعر فارسی منجر شده که شعرهایش همچنان زبان زنده‌ی خود را در ادبیات ایران و جهان حفظ کنند. تأثیر فروغ بر شعر و ادبیات، خصوصاً ادبیات زنان میراثی ماندگار است.
گفتنی است که فروغ از ابتدا منتقد سنتهای اجتماعی و اخلاقی بود و این برخورد انتقادی نه تنها در اشعارش، که در شیوه‌ی زندگی او نیز نمود بارزی داشته است. فروغ با بیانی ساده و گویا احساسات زنانه را در اشعارش به تصویر می‌کشد. به درستی می‌توان گفت که فروغ، پایه‌گذار ادبیات مدرن زنانه در ایران بوده است. او همچون همتایان مرد خود – نیمایوشیج و سهراب سپهری- قالب‌های سنتی که بر زبان و شعر فارسی حاکم بود درهم شکست و در راستای تابوشکنی‌های اجتماعی و فرهنگی، شکل متمایزی از شعر را که در ادبیات غرب نوشتار زنانه نام گرفته، ابداع کرد. این شکل شعری نوین در مقابل قوانین سنتی مردسالار در حوزه‌ی فرهنگ و اجتماع، حرف‌های تازه و جسورانه‌ای برای گفتن داشت.
فعالیت‌های ساختارشکنانه و خلاف عرف فروغ، شروع مبارزه‌ای مدنی برای هویت‌یابی زنان در مقابل عقب‌نشانی‌های اجتماعی و قوانین سنتی بود که عرصه را برای ظهور و بروز هویت مستقل زنانه در ادبیات، فارغ از تأثیر سرکوبگر مردانه که نه تنها در اذهان عمومی، که در بند بندِ نهادهای اجتماعی رخنه کرده بود، باز کرد. تابوشکنی‌های فروغ از پسِ کلمات آهنگین، جرأت تازه‌ای در وجود زنان دمید و آنان را از فضای اندرونی و سرکوب و انفعال، به عرصه‌ی عمل و عینیت و متن جامعه فراخواند. تأثیر اشعار فروغ منجر به تغییراتی در ساختار هویت‌یابی زنان اجتماع شد، به گونه‌ای که آنان را به بازشناسی منِ مستقل خود واداشت؛ هویتی که قرن‌ها سرکوب شده و کسی تا آن زمان جرأت ابراز آن را نداشت.
چنان که گفته شد ابداع نوشتار زنانه در ادبیات ایران به فروغ نسبت داده شده است. فروغ نخستین زنی است که ظرفیت‌های آشکار و نهان شخصیت زن را در شعر فارسی بیان کرد و پس از او شاعران دیگری عرصه‌ی شعر و ادبیات را نهادی برای بازیابی هویت سرکوب‌شده‌ی زن یافتند.
نوشتار زنانه معرف اصطلاحی است که نخستین بار فمینیست‌های فرانسوی برای توضیح آن دست از نوشته‌های زنان بکار بردند که با گفتمانی خاص و بیان عواطف و احساسات جنس زن، اشکال مختلف سرکوب اجتماعی را به کلام در می‌آورد. این نوع نوشتار با وجود توجه به جنبه‌های اجتماعی در عین حال وجه اروتیک بارزی در حیطه‌ی زبان دارد. ویژگی های زبان شناسی زنانه هم‌زمانی، کثرت و تحرک است که مثال آن در اشعار فروغ بیشمار دیده می‌شود.
با این حال خصلت اروتیکی که در اشعار فروغ غیر قابل انکار است، با تأکید بر استعاره‌های میل جنسی، همچون نوشتاری زنانه تنها موضوعی مربوط به بیولوژی جسمانی نیست، بلکه گونه‌ای شکل تاریخی و معرفت شناسیِ انسانی تلقی می‌شود. منِ فروغ نمایانگر منِ همگانی و جهانیِ زنانه است که در ادبیات نویسندگان کشورهای مختلف به ستیزی مشابه بر علیه سرکوب برخاسته‌اند. به بیانی دیگر، ادبیات زنانه همواره باری جنسیتی بر دوش خود دارد و تاریخ بردگی زن مترادف با تاریخ بردگی بشر بوده است. فروغ فرخزاد با زبانی نو فرصتی برای واپس زنی افکار ارتجاعی و غلط در جامعه ایجاد کرد و بنیان حرکت نوین و مؤثری در راستای شکل‌گیری ادبیات مستقل زنانه و حضور مؤثر زنان در اجتماع بنا نهاد.

گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم

م. زرین نژاد
---------------------

جنسیت از نگاه فروغ

ادبیات فارسی پر است از اشعار مردان شاعری که بی مهابا از عشق خود به شاهد سخن گفته اند. شاهدان در اشعار این مردان شاعر همه مذکر هستند. هیچ وقت هم کسی بر چنین شاعرانی خرده نگرفته است. سعدی به راحتی از عشق خود به پسر بچه ها می گوید، حافظ به نظر بازی خود می بالد، اما در این فرهنگ که مردان به راحتی از عشق به پسر بچه های می سرودند، زنی که از تن و جسم و عشق به جنس دیگر شعر می گوید، بدنام خوانده می شود. برای اولین بار در فرهنگی که هنوز تن خوار شمرده می شود، در فرهنگی که صحبت از مسائل جنسی تابوست، زنی پا به عرصه ی ادبیات ایران می گذارد، که مرزهای عرف و سنت را در هم می شکند و اینگونه از جنسیت می گوید.

ای تشنج های لذت در تنم / ای خطوط پیکرت پیراهنم
یا در جایی دیگر می گوید
و گفته اند آن زن، زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری، اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مُرده ام جان می دهد
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای!
رسوای کوی و انجمنم خوانند

و وقتی که تهمت ها و افتراها را پشت سر خود می شنود، اینگونه از زاهد نماها می گوید

بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند

نکته ای که در اینجا حائز اهمیت است این است که در فرهنگ ما فقط معنویات است که ارزش دارد. باید روح را پرورش بدهیم و تن را خوار بشماریم. مردم شعر طوطی و بازرگان مولانا را با لذت می خوانند و راه رستگاری و رهایی را در فنا کردن جسم می دانند. از دید عرفا تا جسم فنا نشود، روح به تعالی نمی رسد. اما فروغ نه تنها جسم را خوار نمی شمارد، بلکه آن را عزیز می داند. او به شناختی عمیق از جسم خود می رسد و در زمانه ای که سنت، زن را ملک مرد می داند، با شعر سرودن در مورد جسم و جنسیت، زن را مالک و صاحب اختیار جسم خویش می کند.

فروغ با همین شعرهایش بود که به فردیت رسید. او خودش راکشف کرد و مثل دیگران نشد.. پس از پروین اعتصامی زنان شاعر دیگری ظهور می کنند، اما از هیچ کدام نامی نمی ماند. چون حرف تازه و متفاوتی نزدند. اما سالهاست که کارهای فروغ مورد نقد و بررسی قرار می گیردو فروغ را از دیگر زنان شاعر متمایز می کند و فروغ، فروغ می شود.

محبوبه فهندژ سعدی