پرسش خود آغاز اندیشیدن است
فروغ فرخزاد بعنوان یک شاعر پُرسشگر و آگاه به مسایل اجتماعی و جامعه ی بحران زده اش که دغدغه های فکری او بود، از او زن و شاعری ساختار شکن می سازد.
برخلاف شاعران دیگر همچون حافظ که زن مظهر عشوه گری، مکر و خیانت است و منفعل که گوشه عزلت می نشیند تا ریش سفیدان و بزرگان قبیله برای سرنوشت و زندگیش تصمیم بگیرند، زنِ شعرهای فروغ عصیانگر است و با فرهنگ مردانه جامعه اش که سمبل غیرت و ناموس است مبارزه می کند، او زنی را به تصویر می کشد که از بیان تجربه های ی خصوصی ترین روابطش اِبایی ندارد و زنجیرها را می دَرَد.
فروغ در زندگی شخصی اش تلاش می کند در اجتماعش نقش داشته باشد و در حرفه ی کارگردانی و فیلم سازی و ... با حفظ استقلال شغلی و حضور جدی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی، با شعر و کلامش بر روی دُمل های چرکین و سیاه جامعه ی جذام زده اش دست می گذارد و آنرا به چالش می کشد و با محرومیت ها و تبعیض های جنسیتی و سنّت که با تمام وجودش آنرا لمس کرده، دَر می افتد و اینجاست که زبان سُرخ فروغ، موج سرکوبگران و روشنفکران مردسالار و متحجر را بر علیه اش برمی انگیزد و زن امروزی تجدد خواه و آشنا به حقوقش، به باد انتقاد ابتذال و "غربزدگی" قرار می گیرد و او را تا مرز بی بند باری می کشانند!
فرهنگ و ادبیات واپسگرایانه که سعی در حفظ سنت ها و ارزش ها و هنجارها دارد، آگاهی و آزادی و حضور زنان در جامعه را تاب نمی آورد و تنها زنی را می شناسد که موجودی توسری خور و ضعیف و ناتوان است که احساسات و عواطف و نیازهایش تنها در انجام وظیفه ی زنانگی و تمکین معنا می یابد، فروغ در چنین بُرهه از زمان که ضدّیت با تجدد خواهی و حقوق زنان و سنت گرایی تفکر غالب در جامعه ی مردسالار و ادبیات سنتی ایران بود، دستانش را بر پوست ساختارها، باورهای غلط و تاریکی شب های جامعه اش می کشد و در آرزوی پرواز است!
شراره رضایی
-----------------------------
منِ همگانی در شعر و زبان فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد همواره به عنوان نخستین زن شاعری که توانست زبان شعریِ متفاوتی ابداع کند، شناخته شده است. ساختارشکنی او در حوزهی شعر فارسی منجر شده که شعرهایش همچنان زبان زندهی خود را در ادبیات ایران و جهان حفظ کنند. تأثیر فروغ بر شعر و ادبیات، خصوصاً ادبیات زنان میراثی ماندگار است.
گفتنی است که فروغ از ابتدا منتقد سنتهای اجتماعی و اخلاقی بود و این برخورد انتقادی نه تنها در اشعارش، که در شیوهی زندگی او نیز نمود بارزی داشته است. فروغ با بیانی ساده و گویا احساسات زنانه را در اشعارش به تصویر میکشد. به درستی میتوان گفت که فروغ، پایهگذار ادبیات مدرن زنانه در ایران بوده است. او همچون همتایان مرد خود – نیمایوشیج و سهراب سپهری- قالبهای سنتی که بر زبان و شعر فارسی حاکم بود درهم شکست و در راستای تابوشکنیهای اجتماعی و فرهنگی، شکل متمایزی از شعر را که در ادبیات غرب نوشتار زنانه نام گرفته، ابداع کرد. این شکل شعری نوین در مقابل قوانین سنتی مردسالار در حوزهی فرهنگ و اجتماع، حرفهای تازه و جسورانهای برای گفتن داشت.
فعالیتهای ساختارشکنانه و خلاف عرف فروغ، شروع مبارزهای مدنی برای هویتیابی زنان در مقابل عقبنشانیهای اجتماعی و قوانین سنتی بود که عرصه را برای ظهور و بروز هویت مستقل زنانه در ادبیات، فارغ از تأثیر سرکوبگر مردانه که نه تنها در اذهان عمومی، که در بند بندِ نهادهای اجتماعی رخنه کرده بود، باز کرد. تابوشکنیهای فروغ از پسِ کلمات آهنگین، جرأت تازهای در وجود زنان دمید و آنان را از فضای اندرونی و سرکوب و انفعال، به عرصهی عمل و عینیت و متن جامعه فراخواند. تأثیر اشعار فروغ منجر به تغییراتی در ساختار هویتیابی زنان اجتماع شد، به گونهای که آنان را به بازشناسی منِ مستقل خود واداشت؛ هویتی که قرنها سرکوب شده و کسی تا آن زمان جرأت ابراز آن را نداشت.
چنان که گفته شد ابداع نوشتار زنانه در ادبیات ایران به فروغ نسبت داده شده است. فروغ نخستین زنی است که ظرفیتهای آشکار و نهان شخصیت زن را در شعر فارسی بیان کرد و پس از او شاعران دیگری عرصهی شعر و ادبیات را نهادی برای بازیابی هویت سرکوبشدهی زن یافتند.
نوشتار زنانه معرف اصطلاحی است که نخستین بار فمینیستهای فرانسوی برای توضیح آن دست از نوشتههای زنان بکار بردند که با گفتمانی خاص و بیان عواطف و احساسات جنس زن، اشکال مختلف سرکوب اجتماعی را به کلام در میآورد. این نوع نوشتار با وجود توجه به جنبههای اجتماعی در عین حال وجه اروتیک بارزی در حیطهی زبان دارد. ویژگی های زبان شناسی زنانه همزمانی، کثرت و تحرک است که مثال آن در اشعار فروغ بیشمار دیده میشود.
با این حال خصلت اروتیکی که در اشعار فروغ غیر قابل انکار است، با تأکید بر استعارههای میل جنسی، همچون نوشتاری زنانه تنها موضوعی مربوط به بیولوژی جسمانی نیست، بلکه گونهای شکل تاریخی و معرفت شناسیِ انسانی تلقی میشود. منِ فروغ نمایانگر منِ همگانی و جهانیِ زنانه است که در ادبیات نویسندگان کشورهای مختلف به ستیزی مشابه بر علیه سرکوب برخاستهاند. به بیانی دیگر، ادبیات زنانه همواره باری جنسیتی بر دوش خود دارد و تاریخ بردگی زن مترادف با تاریخ بردگی بشر بوده است. فروغ فرخزاد با زبانی نو فرصتی برای واپس زنی افکار ارتجاعی و غلط در جامعه ایجاد کرد و بنیان حرکت نوین و مؤثری در راستای شکلگیری ادبیات مستقل زنانه و حضور مؤثر زنان در اجتماع بنا نهاد.
گفتم که بانگ هستی خود باشم
اما دریغ و درد که زن بودم
م. زرین نژاد
---------------------
جنسیت از نگاه فروغ
ادبیات فارسی پر است از اشعار مردان شاعری که بی مهابا از عشق خود به شاهد سخن گفته اند. شاهدان در اشعار این مردان شاعر همه مذکر هستند. هیچ وقت هم کسی بر چنین شاعرانی خرده نگرفته است. سعدی به راحتی از عشق خود به پسر بچه ها می گوید، حافظ به نظر بازی خود می بالد، اما در این فرهنگ که مردان به راحتی از عشق به پسر بچه های می سرودند، زنی که از تن و جسم و عشق به جنس دیگر شعر می گوید، بدنام خوانده می شود. برای اولین بار در فرهنگی که هنوز تن خوار شمرده می شود، در فرهنگی که صحبت از مسائل جنسی تابوست، زنی پا به عرصه ی ادبیات ایران می گذارد، که مرزهای عرف و سنت را در هم می شکند و اینگونه از جنسیت می گوید.
ای تشنج های لذت در تنم / ای خطوط پیکرت پیراهنم
یا در جایی دیگر می گوید
و گفته اند آن زن، زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان می دهد
آری، اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مُرده ام جان می دهد
آه، ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ای
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه کوتاهی از آن خوانده ای!
رسوای کوی و انجمنم خوانند
و وقتی که تهمت ها و افتراها را پشت سر خود می شنود، اینگونه از زاهد نماها می گوید
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
نکته ای که در اینجا حائز اهمیت است این است که در فرهنگ ما فقط معنویات است که ارزش دارد. باید روح را پرورش بدهیم و تن را خوار بشماریم. مردم شعر طوطی و بازرگان مولانا را با لذت می خوانند و راه رستگاری و رهایی را در فنا کردن جسم می دانند. از دید عرفا تا جسم فنا نشود، روح به تعالی نمی رسد. اما فروغ نه تنها جسم را خوار نمی شمارد، بلکه آن را عزیز می داند. او به شناختی عمیق از جسم خود می رسد و در زمانه ای که سنت، زن را ملک مرد می داند، با شعر سرودن در مورد جسم و جنسیت، زن را مالک و صاحب اختیار جسم خویش می کند.
فروغ با همین شعرهایش بود که به فردیت رسید. او خودش راکشف کرد و مثل دیگران نشد.. پس از پروین اعتصامی زنان شاعر دیگری ظهور می کنند، اما از هیچ کدام نامی نمی ماند. چون حرف تازه و متفاوتی نزدند. اما سالهاست که کارهای فروغ مورد نقد و بررسی قرار می گیردو فروغ را از دیگر زنان شاعر متمایز می کند و فروغ، فروغ می شود.
محبوبه فهندژ سعدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر